- تازه رای
- تازه رای نو اندیش نو بوشا صاحب فکر نودارای اندیشه تازه و روشن
معنی تازه رای - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبتدی
جدید الانتشار
گیاه تازه نبات تازه رسته، نورسته (مطلقا) جوان
تازه کردن کاری نو سازی تجدید
کم تجربه
نو ساز نو ساخته نو ساختمان: بنایی تازه ساز خانه ای تازه ساز
تازگی و نیکویی صورت، خوشرویی گشاده رویی بشاشت
مرد سست عقل تباه خرد سست عقل
بدرای، بداندیش، نادرست
کسی که تازه کاری را یاد گرفته، کم تجربه
نوساز، نوساخته شده
شاد و خندان بودن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، مباسطت، انبساط، بشاشت، مباسطه، بشر، طلاقت، تحتّم، هشاشت، روتازگی، ابرو فراخی، تبذّل
شادمان، با طراوت
نو رس تازه رسیده، جدید نو
ویژگی آنکه تازه زاییده
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فراخ رو، بسّام، بشّاش، خوش رو، روتازه، طلیق الوجه، گشاده خد، بسیم
نورس، تازه رسیده
تازه رخسار، تازه رو